گنجور

 
رضاقلی خان هدایت

بدان که طریقهٔ اهل معرفت و سلوک، ذکر و فکر است و بیشتر ذکر خفی است که به اجازه مشغول به آن می‌باشند و ایشان می‌گویند که ذکر خفی از جلی، افضل است. اولاً بر طبق اخبار، ثانیاً به طریق عقل و ذکر بر چهار قسم است چنانکه قالَ اللّهُ تَعالَی وَاذْکُرْرَبَّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً و خِیْفَةً وَدُوْنَ الجَهْرِ مِنَ القَوْلِ. در بعضی تفاسیر تضرعاً را تفسیر به جهر و علانیه، و دون الجهر من القول را به حد وسط میان سر و جهر کرده‌اند و از این آیه سه قسم ذکر جهر و خفی و متوسط بیرون می‌آید. و این قول را از ابن عباس استاد مفسرین نقل کرده‌اند و علی بن ابراهیم در آیهٔ اُدْعُوا رَبَّکُمْتَضَرُّعاً وَخُفْیَةً. تضرعاً را به جهر و علانیه تفسیر کرده و خُفْیَةً را به سر و آهسته و خفی از لغات اضداد است به معنی جهر و سر هر دو آمده.

ذکر لسان بر سه قسم است: جهر و سر و وسط بینهما. ظاهر از آیهٔ اول استعمال نمودن نفس و اعضا و جوارح را بر صدور افعال مقررهٔ معینه از جانب صاحب شریعت(ص). ابن فهد حلی در عدّة الداعی می‌فرماید: به تحقیق دانستی فضل دعاو ذکر را و دانستی که افضل از هر یک کدام است از جهر و سر. و آنچه سر است افضل است از جهر به هفتاد مرتبه. روایت ذراره قال: لاتَکْتُبُ المَلائِکَةُ الّا مَا سُمِعَ وقالَ اللّهُ تَعالَی وَاذْکُرْرَبَّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وخِیْفَةً فلا یَعْلَمُ ثَوابَ ذالک الذِّکْرِ فی نَفْسِ الرَّجُلِ غَیْرُ اللهِ لِعَظَمَتِهِ ایمایی است به قسم ثالث از ذکر، غیر از دو قسم که جهر و سر است و آن قسم ثالث آن است که مرد در نفس خود ذکر نماید به وضعی که نداند آن را مگر حق سبحانه تعالی. و بعد از آن بدان که غیر از این اقسام، قسم رابعی می‌باشد از ذکر و آن یاد نمودن اللّه تعالی است در نزد اوامر و نواهی و به جا آوردن اوامر و ترک نمودن نواهی. و از آنکه او را حاضر داند. در این صورت ابن فهد ذکر لسان را دو قسم شمرد: جهراً و سراً. پس آنچه از آیهٔ اول، ظاهر شده، ذکر لسان سه مرتبه است جَهْراً و سِرّاً وَالْواسِطَةُ بَیْنَهُما. پس باز ذکر واسطه رادر تحت یکی از جهر یا سر شمرد و آن قسم ثالث که قرار دادن است که در نفس گفته شود که خود نشنود و آن ذکر خفی معمول بین المشایخ است و آن اقرب به اخلاص و ابعد از ریاست، و مدح فرمود حق تعالی زکریا را از نادَی رَبَّهُ نِداءً خَفِّیاً. در اصول کافی به اسنادش آمده قالَ امیرُ المؤمِنینَ مَنْذَکَرَ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ بِالسِّرِّ فَقَدْذَکَرَ اللّهَ کثیراً إنَّ المُنافِقینَ تَذْکُرُونَ اللّهَ علانِیةً و لایَذْکُرُونَ فی السِّرِّ فَقَالَ اللّهُ یُراؤُنَ النّاسَ وَلایَذْکُرُونَ اللّهَ الا قلیلاً و در عدة الداعی: قالَ رَسُولُ اللّه لابی ذَرٍّ اذْکُر اللّهَ ذِکْراً خامِلاً قالَ مَا الخامِلُ قالَ الخَفیُّ و در مناجات حضرت سید سجاد است که: وآنِسْنَا بِذِکْرِ الخَفیِّ والف و لام در این دو موضع الف و لام عهد است و احتمال اقرب آن است که مراد از خفی، خفی معهود بین المشایخ است زیرا که در حدیث اول مخاطب ابوذر است و این بعید است که او ذکر سرّ نمی‌کرده باشد تا محتاج به این امر بود و مناجات حضرت که آنِسْنَا فرموده، بعید است که ذکر سر نداشته باشد تا طلب کند آن را. چون ذکر خفی بر نفس صعوبت دارد، آن حضرت فرمود: آنس، و رفع صعوبت آن را می‌طلبد. و در اثبات افضلیّت ذکر خفی که عبارت از ذکر قلبی بوده باشد، بر سایر اقسام ذکر، براهین عقلیّه و نقلیّه بی حساب است و تمام عرفا این طریقه را داشته‌اند و در نظم و نثر خود اشارت کرده، کما قال الحافظ:

در اندرون من خسته دل ندانم چیست

که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

اما فکر ایشان در نظر داشتن صورت مرشد است. به جهت جمعیت خاطر، زیرا که آنچه تفصیلاً در عالم، مجملاً در آدم است. کلام معجز نظام حضرت شاه اولیا بر این معنی دلیلی تمام است.

عربیه

أَتَزْعَمُ أَنَّکَ جِرْمٌ صَغِیْرٌ

وَفِیْکَ انْطَوَی الْعالَمُ الأَکْبَرُ

و آیهٔ وافی هدایهٔ حم فصلت: سَنُرِیْهِمْآیاتِنا وفی الآفاقِ وفی أَنْفُسِهِمْحَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْأَنَّهُ الْحَقُّ مؤیّد این مدعا:

نظم

آنچه در آفاق و انفس محتوی است

جمله در انسان کامل منطوی است

اِنَّ أَکْرَمَکُمْعِنْدَ اللّهِ أَتْقَیکُم برهان است که بعد از ائمه، اشخاص متقی گرامی‌ترین مردم اند. بناءً علیه مولانا عبدالرحیم دماوندی و بسیاری از علما و فضلا گفته‌اند که چون سالک را در بدایت حال خاطر در تفرقه است، باید که صورت پیر را در نظر بگیرد که جمعیت در خاطر به هم رسد. بلی اِنَّ اللّهَ خَلَقَ آدَمَ عَلَی صُوْرَتِهِ. حضرت علی بن موسی الرضا در شرح سکینهٔ قلبیه، در سورهٔ فتح هُوَ الّذی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فی قُلوبِ المؤمنینَ فرموده است: السَّکینةُ رِیْحٌ تَفُوْحُ مِنْالجنِّةِ لها وَجْهٌ کَوَجْهِ الإِنْسانِ و حضرت صادق می‌فرماید:

الصُّورةُ الاِنسانّیةُ هِیَ اکْبَرُ حُجَّةِ اللّهِ عَلَی خَلْقِهِ وهِیَ الکْتابُ المُبینُ الّذی کَتَبَهُ اللّهُ بِیَدِهِ وَهِیَ الهَیْکَلُ الّذی بَناهُ بِحِکمَتِهِ وَهِیَ مَجْمُوعُ صُوَرِ العالَمینَ وَهِیَ الصّراطُ المُسْتَقیمُ إلی کُلِّ خیرٍ وَهِیَ الجِسْرُ المُمْتَدُّ بینَ الجنّةِ و النّارِ. نیز حضرت صادق فرمود: مَنْلَمْیَکُنْلَهُ قَرِیْنٌ مُرشِدٌ یَتَمکنُ عَدُوّاً عُنُقَهُ مقوی این مطلب است.

تَفَکُّرُ ساعةٍ خَیرٌ مِنْعِبادَةِ سِتَّةِ سِنینِ همین فکر است. لَوْعَلِمَ أباذَرّ ما فی قَلْبِ سلمان لَقَدْکَفّرهُ همین معنی دارد و حضرت سید سجاد امام زین العابدینؑدر کلام خود همت بر تصریح همین کنایه می‌فرماید:

عربیه

وَرُبَّ جَوْهَرِ عِلْمٍ لَوْأَبُوْحُ بِهِ

لَقِیْلَ لی أَنْتَ مِمَّنْیَعْبُدُ الوَثَنَا

در خطبهٔ نهج البلاغه در فقرهٔ فَلَوْمَثَّلتهم رمزی است دریاب و از خبر لایَتِمُّ الصَّلوةُ إلّا بِحُضُورِ القلبِ به منزلهٔ طمأنینه بشتاب. و همهٔ عرفا گفته‌اند که حضور قلب صورت فکر است که هر لحظهٔ آن صورت را به معنی کرامت گفته‌اند که ازمسائل فقهی است که اگر مأموم شخص امام را نبیند و با کسی که مشاهدهٔ امام کرده باشد، مشاهدش نشود، نماز گزارد نماز آن ماموم، باطل است. اگر کسی گوید که مراد از حضور قلب رفع خیالات است، مشاهدهٔ شخص امام، عین آن خیالات است. و اگر گوید جمع نمودن خاطر است از تفرقه، این خیال خود تفرقه است و اگر خیال و ملاحظهٔ این مطلب می‌کند که حق سبحانه تعالی حاضر و ناظر است به طریق عامه، آن وهم و پندار است زیرا که کُلَّمَا مَیزَّتُمُوْهُ بِأَوْهامِکُمْفی أَدَقِّ مَعانِیْهِ فَهُوَ مَخْلُوقٌ مِثْلُکُمْمَرْدُوْدٌ إلَیْکُمْو ظاهر است که از لفظ حضور چیزی مفهوم است که ضد غیبت معلوم است. خلاصهٔ کلام ایشان است که به حکم ألمجازُ قَنْطَرَةُ الحَقیقةِ سالکی را که فنا فی الشیخ معین نشود، وی را به ولایت کلیّه محرمیت حاصل نمی‌گردد و هرکه را این حاصل نیست صاحب نبوت مطلقه او را قابل نیست و هر که او را قابل نیست، او را قرب الهی نیست زیرا که مرشد ظاهر، عکس مرشد کلؑو هر قدر که به واسطهٔ مرشد ظاهر روح سالک قویتر می‌شود به مرشد باطن، قریب‌تر می‌گردد. مولوی به این معنی اشارت می‌نماید، مولوی:

چون خلیل آمد خیال یار من

صورتش بت معنی آن بت شکن

محقق کرمانی در قطعه‌ای می‌فرماید:

در دل مؤمنان کند نازل

حق سکینه به نص قرآنی

گفت آید به دل علی رضا

نفخه‌ای از بهشت رضوانی

نام آن باد خوش سکینه بود

دل ما را سکینه ارزانی

معنی او ستیر و محجوب است

همچو باد لطیف پنهانی

صورت او عیان و در نظر است

همچو وجه وجیه انسانی