گنجور

 
رضاقلی خان هدایت

از اکابر شاه جهان آباد و از وارستگان آن دیار فرح بنیاد. به معارف ذات حقانی و محامد صفات انسانی موصوف و معروف بوده و از اسباب دنیوی به لنگی و پوست تختی قناعت نموده. به شیخ بهاءالدین کنبو که شیخی صاحب حال و او را خال بوده، ارادت داشته و مدتی لوای سیاحت ایران افراشته. در هرات با مولوی جامی ملاقات نموده و بعد از لطایف، صحبت یکدیگر را دریافتند. غرض، صاحب خیالات متین و احوالات گزین بوده. از اشعار آن جناب است:

عشق را طی لسانی است که صد ساله سخن

یار با یار به یک چشم زدن می‌گوید

مِنْاشعاره

ما را ز خاک کویت پیراهنی است برتن

آن هم ز آب دیده، صد چاک تا به دامن

٭٭٭

ویرانه دلم را گنجی است یاد رویت

در وی خیال زلفت چون مار کرده مسکن

٭٭٭

دو گزک بوریا و پوستکی

دلکی پر ز درد و دوستکی

٭٭٭

این قدر بس بود جمالی را

عاشق رند لاابالی را

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode