یکدم که دست داده و با هم نشستهایم
گوئی بهم بحلقهٔ ماتم نشستهایم
از رستخیز فتنهٔ طوفان نه غرقهایم
ما را ببین چگونه مسلم نشستهایم
هرگز نکردهایم توکل به ناخدا
کشتی بجا گذاشته بیغم نشستهایم
عالم چنین فراخ چه دلتنگ ماندهایم
صحرا چنین گشاده چه در هم نشستهایم
دایم بیاد روی تو چون گل شکفتهایم
پیوسته در خیال تو خرم نشستهایم
برقع چه احتیاج که از حسرت جمال
بیهم نشستهایم، چو با هم نشستهایم
ما و رضی که خون هم از رشک میخوریم
بیاختیار پیش تو با هم نشستهایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.