شور عشقی کرده بازم بیقرار
باز دل را دادهام بیاختیار
گو قرار حیرت ماهم بده
ای که داری در تکاپویش قرار
ما به عهدت استوار استادهایم
گرچه عهد تو نباشد استوار
چند باشم همچو چشمت ناتوان
چند باشم همچو زلفت بیقرار
یا مرا یک روزگاری دست ده
یا که دست از روزگار من بدار
دل تسلی میشود از وعدهات
گرچه خواهی کشتنم از انتظار
گر نداری شوری از ما بر کران
ور نداری شوقی از ما بر کنار
دور از آن روح مجسّم زندهای
زین گران جانی رضی شرمی بدار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار از شوق و بیقراری عشق میگوید و به محبوبش خطاب کرده که دلش را به او داده و از او میخواهد که آرامش و قرارش را به او بازگرداند. او به رغم ناپایداری عهد محبوب، به وعدههای او دلخوش است و در انتظار است. شاعر از محبوبش درخواست میکند که یا یک روز به او محبت کند یا از زندگیاش دوری کند. در نهایت، او از دوری محبوب و حسرت به عشقش میگوید و از او میخواهد که شرم کند و به او توجهی داشته باشد.
هوش مصنوعی: دوباره تحت تاثیر عشق قرار گرفتم و دوباره احساس بیقراری میکنم. دل خود را بدون هیچ کنترلی به عشق سپردهام.
هوش مصنوعی: تو که در پی جستجوی آرامش و قرار هستی، کاش به من هم این آرامش را بینیاز از حیرت بدهی.
هوش مصنوعی: ما به وعدهات استوار و پایبندیم، هرچند که وعدهی تو همواره قابل اعتماد نیست.
هوش مصنوعی: چند بار باید در حالت ناتوانی مانند چشمانت باشم و چند بار باید بیتاب و restless مانند موی سیاهت باشم؟
هوش مصنوعی: یا کمی با من همراهی کن و یا این که از سختیهای زندگی من فاصله بگیر.
هوش مصنوعی: دل از وعدۀ تو آرام میگیرد، حتی اگر قرار باشد به خاطر میل تو جانم را بگیری.
هوش مصنوعی: اگر از ما انرژی و اشتیاقی نداری، پس بهتر است دور باشی و به سمت دیگر بروی.
هوش مصنوعی: از آن روح زنده و با عظمت دوری کن و به خود بیاور که به خاطر این زندگی سخت و دشوار باید شرمنده باشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خور به شادی روزگار نوبهار
می گسار اندر تکوک شاهوار
رأی مجلس کرد رای شهریار
پادشاه تاج بخش تاجدار
سیف دولت شاه محمود آنکه شد
مجلس او آسمان افتخار
ای خداوند خداوندان دهر
[...]
زینهار ای یار ِگلرخ زینهار
بیگنه بر من مکن تیزی چو خار
لالهٔ خود رویم از فرقت مکن
حجرهٔ من ز اشک خون چون لالهزار
چون شکوفه گرد بدعهدی مگرد
[...]
ای ز دولت دست جاهت را سوار
هیچ میدان چون تو نادیده سوار
عدل تو بفزود زینت ملک را
زینت ساعد بیفزاید سوار
حزم تو چون خاک و عزم تو چو باد
[...]
خواجه شغل بنده را تیمار دار
تا کمر پیشت ببندم بنده وار
وقت من خوش دار و برگم ده که من
خوشترین وقتی تو را آیم به کار
تا بود نام محمد بر سرت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.