گنجور

 
رشحه

جدا از زلف و رخسار تو جان دادم به ناکامی

نه خرم از تو در صبحی نه دلشاد از تو در شامی

ندارم غم ز قرب مدعی رشحه که در کویش

کنون قربی که هست او را فراهم بود ایامی

شهنشاه جهان شهزاده محمود آن جوانبختی

که عقل پیر باشد پیش رای پخته‌اش خامی