گنجور

 
رهی معیری

دل تو را دادم چو دیدم روی تو

کز همه خوبان پسندیدم تو را

دل‌فریبان جهان را یک به یک

دیدم و از جمله بگزیدم تو را

گر جفا راندی نکردم شکوه‌ای

ور خطا کردی نپرسیدم تو را

خون من خوردی و بخشودم گنه

جان طلب کردی و بخشیدم تو را

رفتی و آخر شکستی عهد خویش

کاش از اول نمی‌دیدم تو را