با آن که همچون اشک غم بر خاک ره افتاده ام من
با آن که هر شب ناله ها چون مرغ شب سر داده ام من
در سر ندارم هوسی، چشمی ندارم به کسی، آزاده ام من
با آن که از بی حاصلی سر در گریبانم چو گل
شادم که از روشن دلی پاکیزه دامانم چو گل
خندان لب و خونین جگر مانند جام باده ام آزاده ام من
یا رب چون من افتاده ای کو؟
افتاده آزاده ای کو؟
تا رفته از جانم برون سودای هستی،
آسوده ام آسوده از غوغای هستی
گلبانگ مستی آفرین همچون رهی سر داده ام من
مرغ شب آهنگم ولی در دام غم افتاده ام من
خندان لب و خونین جگر مانند جام باده ام، آزاده ام من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.