گنجور

 
رهی معیری

ای بی‌خبر از محنت روزافزونم

دانم که ندانی از جدایی چونم

باز آی که سرگشته‌تر از فرهادم

دریاب که دیوانه‌تر از مجنونم

 
 
 
خاقانی

چون پای غم ار ز مجلست بیرونم

از دست غمت چو می در آب و خونم

تو مجلس می نشانده دانم چونی

من غرقه خون نشسته دانی چونم

عطار

آن ماه که از کنار شد بیرونم

در ماتم او کنار شد پر خونم

دوشش دیدم به خواب در،‌خفته به خاک

گفتم: چونی گفت: چه گویم چونم

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
اوحدالدین کرمانی

از درد سر خویش ندانم چونم

وز دایرهٔ وجود خود بیرونم

یا رب تو مرا از سر و گردن برهان

کز خود به سری زگردنی افزونم

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اوحدالدین کرمانی
اهلی شیرازی

ای آنکه ز شوق آهویت مجنونم

درویش توام ز پادشه افزونم

من رند و شرابخواره آسوده ز گنج

یک تنگه اگر مرا بود قارونم

واعظ قزوینی

ای درد تو لیلی دل مجنونم

خرم ز غم تو خاطر محزونم

از بسکه شکفته گل گل، از خار رهت

گویی گل خار است دل پر خونم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه