ز جام آینهگون پرتو شراب دمید
خیال خواب چه داری؟ که آفتاب دمید
درون اشک من افتاد نقش اندامش
به خنده گفت: که نیلوفری ز آب دمید
ز جامه گشت پدیدار گوی سینه او
ستارهای ز گریبان ماهتاب دمید
کشید دانه امید ما سری از خاک
که برق خندهزنان از دل سحاب دمید
به باد رفت امیدی که داشتم از خلق
فریب بود فروغی که از سراب دمید
غبار تربت ما بوی گل دهد گویی
که جای لاله ازین خاک مشک ناب دمید
رهی چو برق شتابنده خندهای زد و رفت
دمی نماند چو نوری که از شهاب دمید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.