وَنوشِهْ خُو شِهْ سَرْ هُونیا کَهُوتاجْ
بَوِرْدِهْ مِهْ جهْ، هَرْ چی دٰاشْتِمهْ بِهْ تٰاراجْ
مِهْ بٰالٰا بِلِنْ دُوسْتِ خِجیرِهْ مِزٰاجْ
اِرْزنِهْ تِنِهْ خُوشْ (خِشْ) بِهْ دِ عٰالِمِ بٰاجْ
اَمیرْ گِنِهْ:ای گُوهِرْ مُونِگْ پِیوُنْ فٰاجْ
مِنْ کیمِهْ کِهْ شِهْ سَرْرِهْ نَد مِّهْ تِهْ پٰاجْ
تا دِچِشْ رِهْ سِرْمِهْ دَکِشی سُورِ تٰاجْ
اَسیرِ تِنِهْ چِشْمِهْ، فَغْفُوروُ لیلٰاجْ
زِبُونْ (زِووُنْ) کِهْ سِخِنْ گِنِهْ نِئیرْمِجِهْ مٰاجْ
بَسی (بِهْ سی) سَرْ بِهَرْ گُوشِهْ دَرْآیِهْ (دَرْانِهْ) آوٰاجْ
یِکی خَنْدِهْ (خَنِّهْ) شِهْ وَرْبَنِمِنْ (بَنِمٰا) خِشْ آوٰاجْ
تِهْ خَنْدِهْ بِسی خِنِهْ بَوییهْ تٰارٰاجْ
سی شٰاه وُ گِدٰا جُمْلِهْ دَرُونِ شُوی وٰاجْ
مِهْ شٰاهْ تُوئی، تِهْ دینِهْ مِنِهْ سَرِ تٰاجْ
تِهْ دیمْ نُوبِرِ مُونگْ وُ سُو آلْ بُویِهْ فٰاجْ
بِسْیٰارْ مَرْدِمِ خِنِهْ بَوییِهْ تٰارٰاجْ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
بنفشه تاج کبود بر سر خود نهاده / و هر چه که داشتم، از من به تاراج برده است
ای دوست نیکسرشت و بلندبالای من! / بوسهی تو به باج دوگیتی میارزد / (بوسهی تو برابر باج دو جهان است)
امیر میگوید:ای گوهر، ماهوش من! / من کیستم که سر به زیر پای تو ننهم؟
تا به دو چشم خود سرمه کشیدهای،ای همتای سروسای من / فغفور چین و لجلاج (لیلاج) اسیر فتنهی چشم تو هستند
زبان که وسیلهی سخنگویی است، از من مگیرای ماه! / بسی سر که به هر گوشهای به آواز درمیآید
ای خوش سخن (خوش آواز)! خندهی خود را آشکار کن (بنمای) / از خندهی تو، بسی خانمانها تاراج شده است
بسی (سی) شاه و گدا همگی در درون شب به دعاخوانی مشغولند / شاه من تویی، دین و روش تو، تاج سر من است
چهرهات مانند ماه نو و پیشانیت آشکار و نورانی است / (که بدان سبب) خانهی مردم بسیاری تاراج شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.