نَترسُ و نَلَرْز مهْر نورز، مه چشمِ سو!
چُون چٰارپا به چٰار تَنْگ بَکشْ وُ بَروُشْ تو
د پیچمْ گِل وَلکْ، در نَشوئه ته بو
اُونْطورْ دارم که مشکْ به دَمْ داره آهو
تُو خجیره دُوستی وُ خجیرهْ ته خو
ته هَرْ د چشمِ گُوشهْ نَرگسْ پیوُنْ بو
منه د چشْ اُو بَورْدْ بُوئه ونهْ روُ
نَدُوّمهْ که به مَنْ نظرکَیْ کنّی تو
نَوسّهْ منْجهْ، مهر کاشتنْ اوّلِ رو
به این د کاشتنْ دَستْ نهلْ مه چشمِ سو!
این شهر پرکسُونْ درنهْ به مهْ آشو
بهشتْ هَمهْ رهْ دَستْ بَزهْ دامِن تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
مترس، ملرز و مهر مورزای نور چشم من! / مانند چهارپا مرا به چهار تنگ (تسمه) بکش و ببر بفروش
تو را در برگگل میپیچم که بوی از آن بیرون نرود / آنگونه نگهداری میکنم که آهو مشک را به دم خود نگاه میدارد
تو دوست زیبای منی و خوی تو زیباست / هر دو گوشهی چشم تو نرگسین است
گویا اشک چشمانم به روی (بهسوی) او ریخته (روان شده) باشد / نمیدانم که کِیْ به من التفات خواهی کرد؟
نمیبایست روز نخست مهر بر وجودم میکاشتی / کنون با این کاشتن،ای نور دیده مرا از دست مده
کسان بسیار در این شهر از دست من در آشوبند / من همه را از دست هشته و دست به دامن تو زدهام
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.