اَمیر گِنِهْ تِهْ وَرْشُومِّهْ مِنْ اینْشَهْرْ دَرْ
کَهُو دِلْ کَهُو جُومِهْرِهْ بَیْرِهْ آذَرْ
مِجیکِ جٰادُو آسٰا، سَنُونِهْ مَگِرْ
کِهْ مِهْ کِشْتِنِ وَرْ، هٰا کِرْدی بِرٰابِرْ؟
فِرْدٰا عَرِصٰاتْ شُومِّهْ بِهْ دٰاوَرِ دَرْ
چٰاکْ زَمِّهْ شِهْ جُومِهْرِهْ زِپٰایْ تٰا سَرْ
مِرِهْ پِرْسِنْ اینْ شَهْرْ کیِهْ تِهْ دِلٰازَرْ
گوُهِرْ گِمِّهْ، گُوهِرْ گِمِّهْ، گِمِّهْ گُوهِرْ
ته طرّه کان نمکه، فتنهی شهر
جلای ماه دارنه و سوزش آذرْ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
امیر میگوید: به خاطر (از کنار) تو از این شهر بیرون میروم / دل کبود و پیراهن کبود را آتش میزنم (آتش بگیرد)
مژگان جادوگر تو مگر سنان (سرنیزه) است / که برای کشتنم در برابرم گرفتهای؟
فردای رستاخیز در صحرای محشر به درگاه داور میروم / و جامهام را از پای تا سر چاک میزنم
اگر از من بپرسند، در این شهر دل آزار تو کیست؟ / میگویم گهر است، میگویم گهر است، میگویم گوهر
طرّهی زلف تو کان نمک و فتنهانگیز شهر است / درخشندگی ماه و سوزش آتش را دارد
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.