شَکِرْ خَنْدِهْ شِهْ لَعْلِ (لُویِ) عقیقِ جِدٰا کِرْدْ
وٰاکِرْدِهْ دَرِ گَنْجوُ دُوشِ قِبٰا (قَوٰا) کِرْدْ
سی خَدِنْگِ تیرْرِهْ نَرْگِسِ سَرْوٰا کِرْدْ
کٰافِروُ مُسَلْمُونْ، تَنوُ جٰانْ قًضٰا کِرْدْ
بَسی فِتْنِهْ، دُوسْتتِ تٰازِهْ نَرْگِسْ وٰا کِرْدْ
مُژگُونْ لٰالِهْآسٰا، بِهْ دِلْ دٰاغِهٰا کِرْدْ
بِلْبِلْ شَنْبِلی گُونِهْ، گِلِ وَرْ وٰا کِرْدْ
گِلْرِهْ چیِهْ کِهْ رَنْگِ بِچٰا بِچٰا کِرْدْ؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
با خندهی شیرین و شکرین، لب لعلفام و عقیقگون را از هم گشود / در گنج را گشود و قبای دوشم نمود.
سی (بسی) تیر خدنگ را از سر چشمان نرگسین رها کرد / [و از ان تیر خدنگ] کافر و مسلمان تن به قضا در دادند.
نرگس نر و تازهی دوست بسی فتنهها برانگیخت / مژگانش، لالهآسا به دل، داغها نهاد.
بلبلگونهی شنبلیدوار خود را نزد گل گشود / گل را چه شده است که رنگ پامچال به خود گرفته است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.