دُوسْتْرِهْ دیمِهْ کِهْ دیرُو کَمُونْ دٰاشْتوُ تیرْ
بِرٰازِّنی شه زِلْف وُ گِلْ هٰا کِرْدِهْ شیرْ
گِتْمِهْ: چِهْ کَسی مَسِّهْ چِشْ، چیرهْ خِجیرْ؟
گِتِهْ: اُونْمِهْ کِهْ مِنِهْ دینْ دٰارْنِهْ (دارنی) اَذیرْ (اَزیر)
اَمْروُ بُوْردِمِهْ، مِهْ دِلْ خِرهْ اتّٰا تیرْ
بٰالٰا بِلِنْ تَرْکِشْ دَوِسْتْ، هُورِسِتٰا، دیرْ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
دوست را دیروز میدیدم که تیر و کمان داشت / زلفش را زینت داده و گل چهره را تر و تازه کرده بود
میگفتم: کیستیای چشم خمارین زیبا رخ؟ / میگفت: آن کسم که دین مرا در آتش پرستی پذیرفتی.
امروز رفتم که دل من تیری بخورد / دوست بالابلندم ترکش بسته، از دور در کمین ایستاده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.