از درد پای، پیرزنی ناله کرد زار
کامروز، پای مزرعه رفتن نداشتم
برخوشه چینیم فلک سفله، گر گماشت
عیبش مکن، که حاصل و خرمن نداشتم
دانی، ز من برای چه دامن گرفت دهر
من جز سرشک گرم، بدامن نداشتم
سر، درد سر کشید و تن خسته عور ماند
ایکاش، از نخست سر و تن نداشتم
هستی، وبال گردن من شد ز کودکی
ایکاش، این وبال بگردن نداشتم
پیر شکسته را نفرستند بهر کار
من برگ و ساز خانه نشستن نداشتم
از حملههای شبرو دهرم خبر نبود
من چون زمانه، چشم به روزن نداشتم
صد معدن است در دل هر سنگ کوهبخت
من، یک گهر از این همه معدن نداشتم
فقرم چو گشت دوست، شنیدم ز دوستان
آن طعنهها، که چشم ز دشمن نداشتم
گر جور روزگار کشیدم، شگفت نیست
یارای انتقام کشیدن نداشتم
دیگر کبوترم بسوی لانه برنگشت
مانا شنیده بود که ارزن نداشتم
از کلبه، خیره گربهٔ پیرم نبست رخت
دیگر پنیر و گوشت، به مخزن نداشتم
بد دل، زمانه بود که ناگه ز من برید
من قصد از زمانه بریدن نداشتم
زانروی، چرخ سنگ بسر زد مرا که من
مانند چرخ، سنگ و فلاخن نداشتم
هر روز بر سرم، سر موئی سپید شد
افزود برف و چارهٔ رفتن نداشتم
من خود چو آتش، از شرر فقر سوختم
پروای سردی دی و بهمن نداشتم
ماندم بسی و دیدهٔ من شصت سال دید
اما چه سود، بهره ز دیدن نداشتم
همواره روزگار سیه دید، چشم من
آسایشی ز دیدهٔ روشن نداشتم
دستی نماند که تا بدوزد قبای من
حاجت به جامه و نخ و سوزن نداشتم
روزی که پند گفت بمن گردش فلک
آن روز، گوش پند شنیدن نداشتم
هرگز مرا ز داشتن خلق رشک نیست
زان غبطه میخورم که چرا من نداشتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان درد و رنجهای زندگی خود میپردازد. او از ناتوانی و فقر خود سخن میگوید و حسرت چیزهایی را میخورد که هرگز نداشته است. از نالههای یک پیرزن شروع میشود و به ناتوانی خود در کار و زندگی ادامه میدهد. شاعر به وبال بودن هستی، زخمهای روزگار و کمبودهایش اشاره میکند و میگوید که هیچ گاه آسایش و آرامش را تجربه نکرده است. او خود را مانند آتش و در حال سوختن در فقر میبیند و از دیدههایش در زندگی حاصلی ندارد. در نهایت، حسرت میخورد که چرا چیزهایی که برای دیگران عادی است، برای او هرگز نبوده است و این غبطه و حسرت بزرگترین دردش است.
هوش مصنوعی: پیرزنی به خاطر درد پایش به شدت ناله میکرد و میگفت که امروز نمیتواند به مزرعه برود.
هوش مصنوعی: اگرچه زندگی گاهی بر ما سخت میگیرد و به ما آسیب میزند، نباید به آن عیبجویی کنیم، زیرا در این وضعیت، من چیزی برای از دست دادن ندارم و خودم را به دلهره نمیاندازم.
هوش مصنوعی: میدانی چرا زمانه به من توجه کرده است؟ چون جز اشکهای گرم، چیز دیگری برای عرضه نداشتم.
هوش مصنوعی: سرم درد و تنم خسته است و عیبی به من چسبیده. ای کاش از اول اصلاً سر و بدنی نداشتم.
هوش مصنوعی: از کودکی تا به حال، بار سنگینی به دوش من افتاده که آرزو میکنم ای کاش این بار را نداشتم.
هوش مصنوعی: نمیتوانند فردی پیر و ناتوان را برای انجام کارهای من بفرستند، چون من دیگر توانایی نشستن و تماشا کردن را هم ندارم.
هوش مصنوعی: من از حملات و حملههای شبانه زمانه بیخبر بودم، زیرا مثل روزگار، چشمم به روزنه ی روشنی نبود.
هوش مصنوعی: در دل هر سنگی، گنجینههای ارزشمندی وجود دارد، اما من در میان تمام این ثروتها، حتی یک جواهر هم نداشتهام.
هوش مصنوعی: وقتی که به دوست فقیر شدم، از دوستان شنیدم که دربارهام صحبت میکنند و به من طعنه میزنند، در حالی که هیچ نگرانی از دشمنان نداشتم.
هوش مصنوعی: اگر در برابر سختیها و ناملایمات زندگی قرار گرفتهام، چیز عجیبی نیست؛ زیرا توانایی انتقام گرفتن از آنها را نداشتهام.
هوش مصنوعی: دیگر کبوترم به خانه بازنگشت، چون به احتمال زیاد شنیده بود که من دانه ارزن ندارم.
هوش مصنوعی: در کلبهای که زندگی میکنم، گربهی پیرم به من نگاه میکند و من لباسی غیر از پنیر و گوشت ندارم، همچنین در انبار هم چیزی ندارم.
هوش مصنوعی: دلشکسته و ناامید شدم، چون ناگهان از من جدا شد. اما من هیچ وقت نخواستم از دنیا فاصله بگیرم.
هوش مصنوعی: از آن طرف، زندگی بر من چرخید و من همچون چرخ، هیچ ابزاری مانند سنگ و فلاخن نداشتم.
هوش مصنوعی: هر روز که میگذرد، موهای من سفیدتر میشود و به آن برف مانند است. من چارهای برای رفتن و کنار آمدن با این واقعیت ندارم.
هوش مصنوعی: من مانند آتش از شعلههای فقر سوختم و هیچ دغدغهای از سرما و سختیهای دی و بهمن نداشتم.
هوش مصنوعی: سالها منتظر ماندم و چشمهای من بیش از شصت سال به جهان نگریستند، اما چه فایدهای داشت؟ هیچ بهرهای از این دیدن نبردم.
هوش مصنوعی: همیشه دوران را تاریک و بد دیدم و هرگز آرامشی از چشمان روشنی که در زندگی داشتم، نصیبم نشد.
هوش مصنوعی: هیچ دستی باقی نمانده که لباس من را بدوزد، چون به پارچه و نخ و سوزن نیازی نداشتم.
هوش مصنوعی: روزی که ستارهها و اوضاع دنیا به من نصیحت کردند، در آن روز قادر به شنیدن نصیحت نبودم.
هوش مصنوعی: من هرگز به خاطر بودن دیگران حسود نیستم، بلکه به این خاطر غمگینم که چرا من این ویژگیها را ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.