گنجور

 
پروین اعتصامی

نهفت چهره گلی زیر برگ و بلبل گفت

مپوش روی، به روی تو شادمان شده‌ایم

مسوز ز آتش هجران، هزار دستان را

بکوی عشق تو عمری‌ست داستان شده‌ایم

جواب داد، کازین گوشه‌گیری و پرهیز

عجب مدار، که از چشم بد نهان شده‌ایم

ز دستبرد حوادث، وجود ایمن نیست

نشسته‌ایم و بر این گنج، پاسبان شده‌ایم

تو گریه می‌کنی و خنده میکند گلزار

ازین گریستن و خنده، بد گمان شده‌ایم

مجال بستن عهدی بما نداد سپهر

سحر، شکفته و هنگام شب خزان شده‌ایم

مباش فتنهٔ زیبائی و لطافت ما

چرا که نامزد باد مهرگان شده‌ایم

نسیم صبحگهی، تا نقاب ما بدرید

برای شکوه ز گیتی، همه دهان شده‌ایم

بکاست آنکه سبکسار شد، ز قیمت خویش

ازین معامله ترسیده و گران شده‌ایم

دو روزه بود، هوسرانی نظربازان

همین بس است، که منظور باغبان شده‌ایم

 
 
 
گل پنهان به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم