گنجور

 
اوحدی

نهان از نهان کیست؟ دلدار ماست

برون از جهان چیست؟ بازار ماست

به دستم ز باغ جهان گل مده

که بی‌روی آن نازنین خار ماست

اگر مقبلی هست،در بند اوست

وگر مشکلی هست، در کار ماست

بر ما به جز نام آن رخ مگوی

که او قبلهٔ چشم بیدار ماست

ندیدی رخش را، ز ما هم مپرس

بدیدی، چه حاجت به گفتار ماست؟

چو پندار باشی ز دلدار دور

که دوری هم از پیش پندار ماست

در آن مصر اگر شرمساری بریم

ازین صاع باشد، که دربار ماست

ز نار غم آن پری شعله‌ای

باین خرقه در زن، که زنار ماست

میان من و او حجاب اوحدیست

چو او رفع شد، روز دیدار ماست