گنجور

 
اوحدی

اگر هزار یکی زان جمال داشتمی

رعایت دل مردم به فال داشتمی

مرا اگر چو تو در حسن حالتی بودی

چرا شکسته‌دلان را به حال داشتمی؟

در آن جهان سوی من گر تو میل میکردی

به دوستی که ز جنت ملال داشتمی

مرا ز دست فراقت به جان رسیدی کار

اگر نه نقش تو اندر خیال داشتمی

اگر به بال قبولت پریدمی ز جهان

چه غم ز و زر و چه باک ازو بال داشتمی؟

به سال وعدهٔ کامم که می‌دهی نیکوست

اگر به عمر خود امید سال داشتمی

گرم حضور جمال تو دست می‌دادی

چو اوحدی چه سر قیل و قال داشتمی؟