ای فراق تو مرا عقل و بصارت برده
دل من کافر چشم تو به غارت برده
بر دل شیفته هجر تو جفاها کرده
از تن سوخته مهر تو مهارت برده
دل ما را، که سپاهی نتوانستی برد
غمزهٔ شوخ تو در نیم اشارت برده
دوستان را همه خون ریخته چشم تو وز آن
دشمنان در همه آفاق بشارت برده
شوق روی تو به زنجیر کشش هر سحری
بر سر کوی تو ما را به زیارت برده
من ازین دیدهٔ خونبار شبی میبینم
سیل برخاسته و شهر و عمارت برده
بیتو هر وقت که آهنگ نمازی بکنم
اشک خون چهرهٔ ما را ز طهارت برده
اوحدی پیش دهان تو زبان بسته بماند
گر چه بود از دگران گوی عبارت برده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به شدت تحت تأثیر فراق و دوری معشوقش قرار دارد. او بیان میکند که عشق و زیبایی معشوقش تمام عقل و بصیرتش را گرفته و دلش را به غارت برده است. هجران معشوق بر دل عاشق سختی و جفا میآورد و او را از هر شوق و شادابی دور میکند. غمزههای معشوق، دوستان را در رنج و دشمنان را در خوشحالی فرو میبرد. شوق دیدار معشوق او را به زیارت در کوی او میکشاند، اما این شیدایی نیز به درد و اشک منجر میشود. در نهایت، شاعر به ناتوانی خود در بیان احساساتش اشاره میکند و میگوید که عشق او را به سکوت وادار کرده است.
هوش مصنوعی: ای دوری تو، عقل و فهم مرا از من گرفته و دل من که بیباور شده، به زیبایی چشم تو تسلیم شده است.
هوش مصنوعی: دل عاشق به خاطر دوری تو زخمهای زیادی را تحمل کرده و از جسم سوختهام فقط نشانههایی از عشق تو باقی مانده است.
هوش مصنوعی: دل ما را که نتوانستی با وقار و جدیت خود تسخیر کنی، با یک نگاه ساده و بیخیال تو به راحتی تسخیر کردهای.
هوش مصنوعی: چشمان تو برای دوستانت همواره اشک میریزند و از آن طرف، خبرهای شادی را برای دشمنانت در سراسر جهان پخش کردهاند.
هوش مصنوعی: علاقه و اشتیاقی که به دیدن تو دارم، هر صبح زود که به کوی تو میآیم، مرا به زیارت و دیدار تو میکشاند.
هوش مصنوعی: من از این چشم پر از اشک، شب را میبینم که سیلابی به راه افتاده و تمام شهر و ساختمانها را برده است.
هوش مصنوعی: هر وقتی که بخواهم نمازی بخوانم، بدون تو اشکهای خونین بر چهرهام نشسته و پاکیِ من را از بین برده است.
هوش مصنوعی: اوحدی میگوید: اگرچه دیگران هم توانایی بیان خوب دارند، اما در برابر سخن تو سکوت میکنند و حرفی نمیزنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشق افسر ز سر جم به اشارت برده
با سپاهی دل محمود به غارت برده
نتواند لب عیسی به صد اعجاز گرفت
دل که آن چشم مهندس به مهارت برده
خواجه! در گوچه رندان نظرباز ملاف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.