نه بییادت برآید یک دم از من
نه بیرویت جدا گردد غم از من
بزن بر جانم آن زخمی، که دانی
به شرط آنکه گویی: مرهم از من
دلم را خون تو میریزی و ترسم
که خواهی خون بهای دل هم از من
مرا از هر که دیدی بیش کشتی
مگر کس را نمیبینی کم از من؟
اگر آهی بر آرم زین دل تنگ
به تنگ آیند خلق عالم از من
کجا کارم ز قدت راست گردد؟
که برگشتی چو زلف پر خم از من
به سودای تو گشت از هر کناری
جهان پر نوحه و پر ماتم از من
چنان رسوا شدم در عالم این بار
که گویی: پر شدست این عالم از من
بسان اوحدی، دور از تو، بیمست
که فریادی برآید هر دم از من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه بی یادت برآید یک دم از من
نه بی رویت جدا گردد غم از من
بزن بر جانم آن زخمی که دانی
به شرط آن که گویی «مرهم از من »
دلم را خون تو می ریزی و ترسم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.