گنجور

 
اوحدی

کجاست منزل آن کوچ کرده؟ تا برویم

چو بادش از پی و چون برقش از قفا برویم

چو باز مرغ دل ما هوای او دارد

ضرورتست که: چون مرغ در هوا برویم

ز پی دویدن او جز به سر طریقی نیست

از آنکه ترک ادب باشد، ار به پا برویم

ز ما رقیب چو بیگانه بود روز رحیل

رها نکرد که با یار آشنا برویم

چنین که در پی او ما گریستیم، عجب!

گر آب دیده گذر می‌دهد، که ما برویم

به روز وصل چو امید بود می‌بودم

بسوز هجر چو گشتیم مبتلا برویم

بلاست دوری او، اوحدی، بکوش تو نیز

مگر پگاه‌تر از پیش این بلا برویم