ای نرگست به شوخی صدبار خورده خونم
بر من ترحمی کن،بنگر: که بیتو چونم؟
غافل شدی ز حالم، با آنکه دور بینی
عاجز شدم ز دستت، با آنکه ذوفنونم
تریاک زهر خوبان سیمست و من ندارم
درمان درد عاشق صبرست و من زبونم
هر کس گرفت با خویش از ظاهرم قیاسی
بگذار تا ندانند احوال اندرونم
گر خون خود بریزم صدبار در غم تو
دانم که: بار دیگر رخصت دهی به خونم
دل خواستی تو از من، تشریف ده زمانی
گر جان دریغ بینی، از عاشقان دونم
از بس فسون که کردم افسانه شد دل من
خود در تو نیست گیرا افسانه و فسونم
میم دهان خود را از من نهان چه کردی؟
باری، نگاه میکن در قامت چو نونم
گر اوحدی سکونی دارد، صبور باشد
من چون کنم صبوری آخر؟ که بیسکونم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پرسی ز من که چونی ای دوست بی تو چونم
تا روز از دو دیده هر شب میان خونم
خونم ز هجر در دل افکنده ای و آنگاه
داری مرا ز دیده چون اشک سرنگونم
ابروی تو به شوخی بربود دل ز دستم
[...]
گل شد حریم کویت از اشک لاله گونم
باشد هنوز تشنه خاک درت به خونم
از بار دل تن من آمد چو کوه ور نی
در موج خیز گریه مشکل بود سکونم
زد از حباب خیمه گرد من آب دیده
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.