جای آن دارد که: من بر دیدها جایت کنم
رایگان باشی اگر، جان در کف پایت کنم
پسته حیران آید و شکر به تنگ آید ز شرم
چون حدیث پستهٔ تنگ شکر خایت کنم
گر چه شد فرسوده عقل من ز دست زلف تو
آفرین بر دست زلف عقل فرسایت کنم
بر دل و بر دیدهٔ من گر کنی حکم، ای پسر
دیده را مزدور و دل را کارفرمایت کنم
خویش را دیوانه سازم، تا بدین صحبت مگر
خلق را در حلقهٔ زلف سمن سایت کنم
رای رای تست، هر حکمی که میخواهی بکن
چون مرا روی تو باید، خدمت رایت کنم
اوحدی گر دل به دست چشم مستت داد، من
جان فدای حسن روی عالم آرایت کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر خرامی پیش ما در دیدگان جایت کنم
جان فدای آن دو رخسار مه آسایت کنم
جان چه ارزد دل ندارم گر تو فرمایی سری
دارم امّا بر لب لعل شکرخایت کنم
گر مرا دستی بود بر جان خود در عشق تو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.