غافل چرایی؟ جانا، ز دردم
رحمت کن آخر بر روی زردم
خونم بریزی هر روز، چون من
داد از تو خواهم، گویی چه کردم؟
در دام حسنت جز دم ندیدم
وز خوان عشقت جز خون نخوردم
نقش غمم چون بر دل نوشتی
من نامهٔ خود در مینوردم
خاک نسیمت گردم به زاری
باشد که آرد پیش تو گردم
ای باد مشکین، گر میتوانی
بویی بیاور زان باغ وردم
تا دیدهٔ من دید آن صنم را
گر اوحدی را، دیدم نه مردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.