بباد صبا گفتم از شوق دوش
که: درکارم، ار میتوانی، بکوش
نشانی از آن نوشدارو بیار
که سودای او بردم از مغز هوش
نه زان گونه تلخست کام دلم
که شیرین توان کردن او را بنوش
رفیقا، مکن پر نصیحت، که من
ندارم دماغ نصیحت نیوش
مرا آتش عشق در اندرون
ز خامی بود گر نیایم به جوش
مکن دورم از باده خوردن، که باز
مرا تازه عهدیست با میفروش
دو چشم من از عشق او چون پرست
لبم گر بخوشد ز غم، گو: بخوش
چو آگه شوی از شب بیدلی
به روزش مرنجان و رازش بپوش
بهل، تا روم بر سر عشق من
چو من رفتم، آنگه ز پی میخروش
به کام بداندیش گشت اوحدی
که بر نیک خواهان نمیکرد گوش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یکایک بیامد خجسته سروش
به سان پری پلنگینه پوش
شمید و دلش موج بر زد ز جوش
ز دل هوش و از جان رمیده خروش
برآمد ز گردون و هامون خروش
مصیبت شد آن شادی و ناز و نوش
تو آنچ از پیمبر رسیدت به گوش
به فرمان بجای آر آنرا بکوش
از آن نعره افتاد قارون به جوش
برآورد گُرز گران را به دوش
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.