دل میبرد امشب ز من آن ماه، بگیرید
دزدست و شب تیره، برو راه بگیرید
اندر پی او آه منست آتش سوزان
گر شمع فرو میرد، ازین آه، بگیرید
گردن نکند نرم به فریاد و به زاری
او را ز چپ و راست با کراه بگیرید
ناگه دل من برد، چو آگه شدم، او را
آگاه کنید از من و ناگاه بگیرید
این قصه درازست، مگویید: چه کرد او؟
گویید: دلی گم شد و کوتاه بگیرید
گر زلف چو شستش به کف افتد ز رخ و لب
یک بوسه و ده بوسه، نه، پنجاه بگیرید
تا زندهام او را برسانید به من باز
چون مرده شوم، خواه بشد، خواه بگیرید
زندان دل ما همه چاه زنخ اوست
دلهای گریزنده در آن چاه بگیرید
او گر ندهد داد دل اوحدی امشب
فردا به در آیید و در شاه بگیرید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.