عشق همان به که به زاری بود
عزت عشق از در خواری بود
دست بگیرد دل درویش را
دوست که در مهد و عماری بود
هم نکند صید چنان آهویی
گر سگ ما شیر شکاری بود
از گل و باغش نبود چارهای
دیده که چون ابر بهاری بود
یار مرا میکشد از عشق خود
کشتن عشاق چه یاری بود؟
روز که بیوصل بر آید ز کوه
در نظر من شب تاری بود
هم بکند چارهٔ او اوحدی
چون شب رندی و سواری بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.