گنجور

 
اوحدی

گر نقش روی خوب تو بر منظری کنند

او را چو قبله کعبهٔ هر کشوری کنند

از حیرت جمال تو در چشم عاشقان

چندان نظر نماند، که بر دیگری کنند

بی‌زیوری چو فتنهٔ شهرست روی تو

خود رستخیز باشد ارش زیوری کنند

برگشتن از حضور تو ممکن نمی‌شود

بگذار تا بکشتن من محضری کنند

من دور ازین طرف نتوانم شدن به قصد

بر قصد من به هر طرف ار لشگری کنند

گر نقش چینیان بدو پیکر رسد ز چین

مشکل گمان برم که چنین پیکری کنند

خاک در تو بر سر من کن، که عار نیست

هم خاک کوی دوست اگر بر سری کنند

این جورها، اگر تو مسلمانی، ای پسر

هرگز روا مدار که: بر کافری کنند

از من مپیچ روی، که عیبی نداشتند

شاهان، گر التفات سوی چاکری کنند

ای اوحدی، گرت هوس دلبران کند

دل برجفا بنه، که وفا کمتری کنند