به وقت گل پی معشوق و باده باید رفت
سوار عیش تراند، پیاده باید رفت
چمن بسان بهشتی گشاده روی طرب
در آن بهشت به روی گشاده باید رفت
بهشت خوش نبود بیجمال نازک یار
یکی دو ره پی آن حورزاده باید رفت
ز سیب ساده بود شاخها به موسم گل
به بوی آن رخ چون سیب ساده باید رفت
چون سر برون نهی از شهر و روی در صحرا
بزرگزادگی از سهر نهاده باید رفت
در آن زمان که به عزم طرب شوی بر پای
نشاط باده به سر در فتاده باید رفت
برای کاسه گرفتن سبو چو زد زانو
پیاله وار بر ایستاده باید رفت
ز باده پر قدحی چند نوش کرده دگر
به دست بر قدحی پر ز باده باید رفت
ازین جهان چو همی باید، اوحدی، رفتن
به کام داد دل خویش داده باید رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.