اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
»
شمارهٔ ۱۲
چون می دانی که بودنیها بوده است
این پرده دریدن کسان بیهوده است
فی الجمله هر آن کسی که او پاک تر است
چون در نگری به چیزکی آلوده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر لوحْ نشانِ بودنیها بودهاست،
پیوسته قلم ز نیک و بد فرسودهاست؛
در روز ازل هر آنچه بایست بداد،
غم خوردن و کوشیدنِ ما بیهوده است،
تا جان مرا باده مهرت سوده است
جان و دلم از رنج غمان آسوده است
گر باده به گوهر اصل شادی بوده است
پس چون که ز باده تو رنج افزوده است
هر خاک که در جهان کسی فرسوده است
تنهاست که آسیای چرخش سوده است
هر گرد که بر فرق عزیز تو نشست
مفشان، که سر و فرق عزیزی بوده است
هرگز بت من روی به کس ننموده است
و این گفت و شنود خلق، بر بیهوده است
و آن کس که بتم را به سزا بستوده است
او هم به حکایت ز کسی بشنوده است
چون هستی تو به نیستی آلوده است
غم خوردن نیک و بد او بیهوده است
هیهات که نا آمده را حاصل نیست
افسوس که آنچ رفت چون نابوده است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.