اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۹۷ با دل گفتم مشکلت آسان نشود با یار سر تو هرگز آسان نشود باری سر خویش گیر ازو دست بدار دل گفت همه شود ولی آن نشود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با دلش صحبت میکند و میگوید که مشکلاتش به سادگی حل نخواهند شد و عشقش نیز هرگز آسان نمیشود. در انتها، دلش اشاره میکند که شاید همه چیز حل شود، اما عشق او همچنان دشوار خواهد ماند.
هوش مصنوعی: با خودم فکر کردم که حل مشکلت آسان نخواهد بود و برقراری رابطهای صمیمی با کسی هم به این سادگیها امکانپذیر نیست.
هوش مصنوعی: همهچیز را رها کن و به خودت توجه کن، زیرا هرچقدر هم که تلاش کنی، برخی چیزها تغییر نخواهند کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا خانقه حرص تو ویران نشود
دشوار زمانه بر تو آسان نشود
تا بر سر آز خویشتن پا ننهی
این کافر نفس تو مسلمان نشود
قاصد پی اینکه بنده خندان نشود
پنهان مکن از بنده که پنهان نشود
گر بر در باغی بنویسی زندان
باغ از پی آن نوشته زندان نشود
تا خوی بد یار دگر سان نشود
احوال دل یار بسامان نشود
او جان طلبد از من و من بوسه ازو
او را شود این کار مرا آن نشود
هرگز دلم از عشق پشیمان نشود
با آنکه دمی زعشق شادان نشود
تا نقش بتان بتخته هستی هست
این کافر دل سیه مسلمان نشود
تا دل ز غم هجرت پریشان نشود
شایسته ذوق وصل جانان نشود
در عالم نیست راحت بی محنت
شرط است که تا این نشود آن نشود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.