گنجور

 
 
 
اوحدالدین کرمانی

با دل گفتم مشکلت آسان نشود

با یار سر تو هرگز آسان نشود

باری سر خویش گیر ازو دست بدار

دل گفت همه شود ولی آن نشود

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اوحدالدین کرمانی
مولانا

قاصد پی اینکه بنده خندان نشود

پنهان مکن از بنده که پنهان نشود

گر بر در باغی بنویسی زندان

باغ از پی آن نوشته زندان نشود

ابن یمین

تا خوی بد یار دگر سان نشود

احوال دل یار بسامان نشود

او جان طلبد از من و من بوسه ازو

او را شود این کار مرا آن نشود

فضولی

تا دل ز غم هجرت پریشان نشود

شایسته ذوق وصل جانان نشود

در عالم نیست راحت بی محنت

شرط است که تا این نشود آن نشود

فصیحی هروی

بی نام تو نطق ما گل‌افشان نشود

بی روی تو چشم ما گلستان نشود

تمکین تو بحریست که از صد صرصر

یک طره موج او پریشان نشود

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه