اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۹۴ با دل گفتم که این چه زیر و زبری است میل تو مدام سوی شاهد از چیست دل گفت مرا چونک در او می نرسم بی سایهٔ او بگو که چون شاید زیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این چهار بیت، فردی با دل خود گفتوگو میکند و از آن درباره علت میل به معشوق میپرسد. دل پاسخ میدهد که وقتی نمیتواند به محبوب برسد، زندگی بدون سایه او چگونه ممکن است. به عبارتی، زندگی بدون حضور محبوب برای او غیرقابل تحمل است.
هوش مصنوعی: با دلم صحبت کردم و پرسیدم که چرا همیشه عاشقانه به سمت معشوق جذب میشوم و این کشش چه دلیلی دارد.
هوش مصنوعی: دل به من میگوید که وقتی نمیتوانم به او دسترسی پیدا کنم، بهتر است بگویم چگونه میتوانم زندگی کنم در حالی که سایهاش بر زندگیام نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با دل گفتم که ای دل احوال تو چیست
دل دیده پر آب کرد و بسیار گریست
گفتا که چگونه باشد احوال کسی
کو را بمراد دیگری باید زیست
امروز به شهر حسن همنام تو نیست
عاشق همه زیر سایه بام تو نیست
ای دوست ندانی که دلارام تو کیست
ای عشق نه آگهی که در دام تو کیست
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی بادهٔ گلرنگ نمیباید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست
چندان چشمم که در غم هجر گریست
هرگز گفتی گریستنت از پی چیست
من خود ز ستم هیچ نمیدانم گفت
کو با تو و خوی تو چو من خواهد زیست
دشمن چو بدانست که : احوالم چیست
بر تلخی زندگانی من بگریست
بدحال تر از من اندرین عالم کیست ؟
در آرزوی مرگ همی باید زیست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.