اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۹۲ با دل گفتم چیست بگو تدبیرم کز آرزوی وصال تو می میرم دل گفت که لاف می زنی با من نیز! دستار چه از روی طبق برگیرم؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این بیت با دلش صحبت میکند و از آرزوی وصال محبوبش میگوید که باعث رنجش شده است. دل به او پاسخ میدهد که به نظر میرسد فقط در حال حرف زدن است و از او میخواهد که توهماتش را کنار بگذارد و واقعیت را ببیند.
هوش مصنوعی: با دل خودم صحبت کردم و از آن خواستم که چه تدبیری برای من داشته باشد، زیرا به خاطر آرزوی وصال تو دارم میمیرم.
هوش مصنوعی: دل گفت که تو هم با من صحبت میکنی و ادعا میکنی! آیا من باید بیدلیل از مقام و ارزش خود کم کنم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر شب ز غم تو دل ز جان برگیرم
پندی که خرد دهد من آن نپذیرم
تا روز نهد خیال تو در پیشم
صد چشمه و من ز تشنگی میمیرم
شهریست بزرگ و من بدو در میرم
تا خود زنم و خود کشم و خود گیرم
چون نیست ز عقل ذرّهای توفیرم
تا می چه کنم عقل، کمش میگیرم
دیوانگی عشقِ توام میباید
تا بو که ز زلفِ تو رسد زنجیرم
در راه توَم گر زیم و گر میرم
دل بر که نهم چون زتو دل برگیرم
پیری برِ رحمت تو قدری دارد
چون بر در تو پیر شدم بپذیرم
یارب، به تو در گریختم بپذیرم
در سایهٔ لطف لایزالی گیرم
کس را گذر از جادهٔ تقدیر تو نیست
تقدیر تو کردهای، تو کن تدبیرم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.