اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۵۱ تا عشق توَم سلسله می جنباند کو عقل و کجا صبر که برجا ماند سرگردانان در ره تو بسیارند کس نیست که سررشتهٔ خود می داند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این ابیات شاعر به شدت عشق اشاره میکند که بر عقل و صبر غلبه دارد. او میگوید که بسیاری از سرگردانان در جستجوی عشق هستند، اما هیچکس نمیداند که چگونه باید این مسیر را بپیماید.
هوش مصنوعی: تا زمانی که عشق تو در وجودم جریان دارد، نه عقل سر جایش میماند و نه صبر، که در این شرایط هیچکدام نمیتوانند کماکان باقی بمانند.
هوش مصنوعی: در راه تو افرادی زیادی هستند که گیج و سردرگماند، اما هیچکس نیست که بداند در دل خود به چه چیزی نیاز دارد یا چه هدفی دنبال میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صوفی به سماع دست از آن افشاند
تا آتش دل به حیلتی بنشاند
عاقل داند که دایه گهوارهٔ طفل
از بهر سکون طفل میجنباند
گر یار مرا نخواند و با خود ننشاند
وز درویشی مرا چنین خوار بماند
معذورست او که خالق هر دو جهان
درویشان را بخانهٔ خویش نخواند
صالح تن من ز عشق دامن بفشاند
تا مرگ قضای خویشتن بر تو براند
دل تخته درد و ناامیدی برخواند
شادی و غمم تو بودی و هر دو نماند
گر ابر به جود خویشتن را چو تو خواند
فراش تو بود او همیگرد نشاند
هر چند بسی گهر پراکند و فشاند
آخر گهرش نماند و بیکار بماند
آن روز که جان نامهٔ عشق تو بخواند
دل دست زجان بشست و دامن بفشاند
وان صبر که خادمت بدان آسودی
آن نیز بقای عمر تو باد نماند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.