اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
»
شمارهٔ ۱۲۸
بگذر زمکان و کون عالم به طلسم
وز هستی لامکان تصوّر کن قسم
چون می شاید گذشتن از جوهر و جسم
قانع مشو از معرفت ذات به اسم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از عشق فرو گرفتهای پیش و پسم
تا در غم عشق، راه نبود به کسم
تا در همه عمر دیدهام یک نفست
عمری است که سرگشتهٔ آن یک نفسم
رفتم که مباد تو بی تو خوش یک نفسم
وز گردش روزگار این داغ بسم
گر مرگ نخیزد و نباید ز پسم
آخر روزی به خدمتت باز رسم
در راه طلب به آخر آمد نفسم
و افسوس که نیست حاصلی جز نفسم
این راه به جست و جوی باید رفتن
من مشغولم به گفت و گو می نرسم
فریاد که مردم و نگویی چه کسم
فریاد که جز تو نیست فریاد رسم
دلتنگم از آن نمیزنم پیش تو دم
کز تنگدلی برون نیاید نفسم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.