گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ابوعلی عثمانی

و از این طایفه بود ابوصالح حَمْدون بن احمدبن عمارة القصّار نشابوری بود و مذهب ملامت از وی پراکنده شد بنشابور، صحبة محمّدبن سلم البادروسی کرده بود و صحبت ابوتراب نخشبی، وفات وی اندر سنۀ احدی و سبعین و مأتین بود.

حمدون را پرسیدند که روا بود مرد را سخن گفتن وا مردمان گفت چون متعیّن گردد بر وی اداء فریضۀ از فریضهای خدای اندر علم وی یا ترسد کی کسی اندر بدعت هلاک شود امید آنک خدایش برهاند.

هم او گوید هر کی پندارد کی نفس او بهتر است از نفس فرعون کبر آشکارا کرده باشد.

هم اوراست گفت تا بدانسته ام که سلطان را فراست بود اندر اسرار هرگز بیم سلطان از دلم خالی نبوده است.

هم او گوید هرگاه که مستی به بینی نگر وی را عیب نکنی کی نباید که بدان گرفتار گردی.

عبداللّه منازل گوید ابوصالح را گفتم مرا وصیّت کن گفت تا توانی از بهر دنیا خشم مگیر.

وی را دوستی بمرد و بر بالین وی بود چون او فرمان یافت چراغ بکشت گفتند اندرین وقت چراغ زیادة کنند گفت تا اکنون روغن چراغ آن او بود، اکنون نصیب ورثه است.

حمدون گوید هر کی اندر سیرت سلف نگرد تقصیر خویش بیند و واماندگی از درجهاء مردان.

هم او راست گفت هرچه خواهی که پوشیده بود از تو آنرا بر هیچ کس آشکارا مکن.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode