عرفی » رباعیها » رباعی شمارهٔ ۳۹ دی محتسب آمد به غم، تند نشست ماتم زده بود، دادمش شیشه به دست بشکست و نیافت قصدم آن جاهل مست بایست که توبه شکند، شیشه شکست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بیت، شخصی به نام محتسب به خاطر غم و اندوه به سراغ فردی میرود و به او شیشهای میدهد. اما آن فرد مست شیشه را میشکند و نمیفهمد که چه قصدی داشتهاند. در نهایت، به نظر میرسد که باید توبه کند چون شیشه شکسته است.
هوش مصنوعی: محتسب ناراحت و گرفته به مجلس آمد، او خیلی عصبانی و غمگین بود، من یک شیشه به او دادم و به او آرامش دادم.
هوش مصنوعی: شکست و به هدفم نرسیدم، آن آدم نادان مستی که باید توبه کند، شیشهای را شکست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن یار که عهدِ دوستداری بشکست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میگفت دگر باره به خوابم بینی
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
ای دل ، ز شراب عشق گشتی سرمست
کز رنج خمار او به جان نتوان رست
گر از دل من چنین فرو داری دست
در روز ز دست تو به شب باید جست
چون دیده من دید ترا روز نخست
مسکین دل من هوای دیدار تو جست
اکنون که ترا هوای من نیست درست
یا ناز مکن یا دل من باز فرست
گر سیر شدی بتا ز من در خور هست
زیرا که ندارم ای صنم چیزی لست
رنج دل رنج دیده جز دیده نجست
دانی که شد این گناه بر دیده درست
در جمله جهان صورتی از دیده نرست
کش چندین موج خونش از دیده نشست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.