شمارهٔ ۱۰۷
دل و جان بردگی بودند و من افسانه شان کردم
چراغ خانقاه شیخ و آتش خانه شان کردم
زبیم هجر و امید وصال آشفته دل بودم
زحیرت آشنا گشتم زخود بیگانه شان کردم
ز سوز مهوشان از درد چندان سوختم خود را
که بر شمع مزار خویشتن پروانه شان کردم
سبوها دوش در مستی شکستم لیک یکیک را
دگر برچیدم و بوسیدم و پیمانه شان کردم
ببزم بیغمان دوشینه بودم میهمان عرفی
زبس کز بهر دل بگریستم دیوانه شان کردم
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...