دل و جان بردگی بودند و من افسانه شان کردم
چراغ خانقاه شیخ و آتش خانه شان کردم
ز بیم هجر و امید وصال آشفته دل بودم
ز حیرت آشنا گشتم، ز خود بیگانه شان کردم
ز سوز مهوشان درد چندان سوختم خود را
که بر شمع مزار خویش پروانه شان کردم
سبوها دوش در مستی شکستم، لیک یک یک را
دگر بر چیدم و بوسیدم و پیمانه شان کردم
به بزم بی غمان دوشینه بودم میهمان، عرفی
ز بس کز بهر دل بگریستم دیوانه شان کردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر نشاندهندهٔ درد و رنج عاطفی شاعر است که در جستجوی عشق و وصال با دلتنگی و افسردگی مواجه است. او از عشق خود به عشیقهایش سخن میگوید و دل و جانش را در این راه وقف میکند. احساساتش به قدری عمیق است که خود را در غم و شوق گم میکند، و حتی به یاد عزیزانش و در شادیهای خیالی بزمها و میهمانیها میپردازد. شاعر در تلاش است تا از این جدایی و آتش عشق رهایی یابد، اما در نهایت به یک دیوانگی عاطفی میرسد.
هوش مصنوعی: دل و جان من همچون بردههایی بودند که به آنها تعلق داشتم و من داستانی برای آنها سرودم. من نور بخش خانهی خانقاه شیخ و آتش افروز خانهی خویش کردم.
هوش مصنوعی: در نگرانی از جدایی و امید به رسیدن به معشوق، دلتنگ و پریشان بودم، اما از سر حیرت به روابط آشنا شدم و خود را از خود بیگانه کردم.
هوش مصنوعی: از درد فراق و عشق مهوشان، آنقدر سوختم که مانند پروانهای شدم که بر روی شمع قبر خود میچرخد و میرقصد.
هوش مصنوعی: دیروز در حال مستی، ظرفهای شراب را شکستم، ولی هر کدام را دوباره جمع کردم، بوسیدم و دوباره پرشان کردم.
هوش مصنوعی: دیشب در جمع شادمانان مهمان بودم و از شدت ناراحتی به خاطر دلدرد و غم، باعث شدم که آنها هم افسرده شوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.