شاهنشها ! حقیقت اسبی که داده ای
بشنو زلطف تا برسانم بعز عرض
درویش بیعصاش نگیرد زمن بمفت
طرار مفلسش نستاند زمن بقرض
پیراست و علتی بخوراکش فزوده ام
آری بود رعایت پیر علیل فرض
گرشیهه ای زند بجوانی ستایمش
ورنقطه ای رود کنمش نام طی ارض
مهمیز میزنم بوی از صبح تابشام
تا نیم گام میرود آنهم بپای فرض
هستم بر او سوار و بمعنی پیاده ام
گامی بطول میزدم اکنون زنم بعرض
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.