گنجور

 
عرفی

صباح عید صیامی برغبت عرفی

که حسن شاهد معنی زوی گرفته طراز

بعزم سیر مصلی صلا بکام زدیم

که هست ملجا خلد برین عزت و ناز

بگرد مرقد حافظ که کعبه سخن است

درآمدیم بعزم طواف در پرواز

زموج گریه طوفانی از هوای حرم

بصحن کعبه مصلی فکندم از شیراز

گذشت در دل عرفی هوای طرف چمن

ز بسکه ریخت فرو گریه های خون پرداز