خاموشی من قفل نهانخانهٔ عشق است
افسانهٔ من گریهٔ مستانهٔ عشق است
دیوانه دل من که درو فتنه زند جوش
گنجی است که آرایش ویرانهٔ عشق است
شوریده شد از ناخن عشق این دل صد شاخ
این زلف پریشان شده از شانهٔ عشق است
صد دشنه خورد عقل که خاری کشد از پای
اینها گل آن است که بیگانهٔ عشق است
از منطق و حکمت نگشاید اثر شوق
اینها همه آرایش افسانهٔ عشق است
هر شمع که در انجمن دهر برافروخت
گر آتش طور است که پروانهٔ عشق است
عرفی دل افتادهام از کعبه چه جویی
دیری است که او فرش صنمخانهٔ عشق است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
منزلگه دلها همه کاشانهٔ عشق است
هرجا که دلی گم شده در خانهٔ عشق است
ویرانهٔ جاوید بماند دل بیعشق
آن دل شود آباد که ویرانهٔ عشق است
فرزانه درآید به پریخانهٔ مقصود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.