نه بی موجب به خاکم، از سم اسبش، نشان مانده
سمند دولت مهری بر دل این ناتوان مانده
نهان گردیده جان در سینه از بیم نگاه او
چو مرغی کو ز ترس ناوکی در آشیان مانده
شب از هجر تو بس دشوار جان دادم، بیا بنگر
که آب حسرتم در چشم گریان همچنان مانده
فدای غمزه ات شد، هر که جانی داشت، چون عرفی
به غیر خضر کو در دام عمر جاودان مانده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و عشق خود به معشوق سخن میگوید. او به جایگاه و تأثیر معشوق بر زندگیاش اشاره میکند و نشان میدهد که چگونه وجود او در دل و جانش نقش بسته است. احساس ترس و ناتوانی شاعر در برابر نگاه معشوق به تصویر کشیده شده و شبهای بیخوابی و حسرتی که به خاطر دوری از او دارد نیز بیان میشود. در پایان، شاعر به پیوندش با معشوق میپردازد و میگوید که هیچ چیز جز عشق و محبت به او برایش اهمیت ندارد.
هوش مصنوعی: دل من بیدلیل از اثر سم اسب یک سوار نشان دارد؛ گویی نشان مهر و محبت است که بر دل این فرد ضعیف و ناتوان باقی مانده.
هوش مصنوعی: جانم از ترس نگاه او در سینه پنهان شده است، مانند پرندهای که از страх در آشیانهاش مانده و جرات بیرون آمدن را ندارد.
هوش مصنوعی: شبهای بدون تو برایم بسیار سخت گذشت و حالا به حالت گریانم نگاه کن که هنوز اشکهای حسرت در چشمانم جاری است.
هوش مصنوعی: هر کسی که دل در گرو عشق تو دارد، به خاطر زیبایی و ناز تو فدای تو میشود. مانند عرفی، که غافل از حقیقت زندگی، دنبال راهی برای دستیابی به عمر جاودان میگردد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به بند زلف آن دلبر دلم همراه جان مانده
به دامی مانده مرغی لیک با هم آشیان مانده
تا تو رفتی جفا با من کنی من مردم و شادم
که در دل حسرت جور منت ای آسمان مانده
نباید کرد عیب آن را که شد در خانقه ساکن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.