اینک رسید وعده، گشاد نقاب کو
رفتیم تا دریچهٔ صبح، آفتاب کو
جامی کشیده محتسب و فتنه می کند
کو تازیانهٔ ادب، احتساب کو
خونم حلال بر تو ولی داور جزا
گر گویدم شهید که گشتی، جواب کو
کیفیت شباب هم از جنس کیمیاست
اینک شباب، نشئهٔ عهد شباب کو
تا لب به العطش نگشاییم و تن زنیم
آخر وجود آب ضرور است، آب کو
صد درد دل گذشت و شکر خندهٔ نکرد
هان ای زبان و دل گره، اضطراب کو
شرمش نظاره دشمن و شوقم نگاه دوست
دل پاره پاره شد ز کشاکش، نقاب کو
نور جمال دوست نگنجد در این نظر
کو دیده ای به حوصلهٔ آفتاب، کو
عرفی مگو که مستی و راه عدم دراز
اینک شدم سوار، عنان کو، رکاب کو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی مضامین عشق، جوانی، و جستجوی معنا و حقیقت پرداخته است. شاعر از فراز و نشیبهای زندگی و عشق صحبت میکند و به انتظار گشایش و روشن شدن اوضاع اشاره دارد. او به شراب و مینوشی اشاره میکند که نماد آزادی و رهایی است و از عواطف درونی بین عشق به دوستان و دشمنان میگوید. شاعر در نهایت از امکانات و زیباییهای زندگی جوانی سخن میگوید و حسرتهایی که در گذر زمان بر دلش نشسته را نقل میکند.
هوش مصنوعی: اکنون زمان وعده فرا رسیده است، پرده کنار رفته و ما به سوی طلوع صبح حرکت کردیم، در حالی که به دنبال آفتاب هستیم.
هوش مصنوعی: محتسب (عکاشی) جامی را برمیدارد و در حال ایجاد مشکلات و فتنههاست؛ حال آنکه باید با تازیانه ادب، او را کنترل کند و به حسابش برسد.
هوش مصنوعی: جانم را برای تو میدهم، اما اگر داور جزا بگوید که تو شهید شدی، من چه باید بگویم؟
هوش مصنوعی: جوانی به مانند یک چیز نادر و باارزش است و حالا که جوانی به ما رسیده، باید به خاطر این فرصت گرانبها که در دوران جوانی داریم، قدردان باشیم.
هوش مصنوعی: جمله به این معناست که تا زمانی که نیاز به آب را درک نکنیم و طلب آن را نداشته باشیم، نمیتوانیم به زندگی ادامه دهیم. وجود آب اساسی و ضروری است و باید به دنبال آن باشیم.
هوش مصنوعی: بسیاری از دردها و مشکلات را تحمل کردم، اما هیچگاه لبخند شکرگزاری نزدم. ای زبان و دل که در گره افتادهاید، پس این اضطراب و استرس کجاست؟
هوش مصنوعی: نگاه کردن به دشمن باعث خجالت من میشود و نگاهی به دوستم مرا پر از شوق میکند. دلم از این کشمکش و تقابل به شدت پاره پاره شده و به دنبال نقابی هستم که این تناقض را بپوشاند.
هوش مصنوعی: زیبایی و نور چهرهی معشوق در این نگاه نمیگنجد، زیرا چشمی که بتواند آن را ببیند، باید به اندازهی آفتاب گنجایش و ظرفیت داشته باشد.
هوش مصنوعی: عزیزم، در حالا که مست و مغرور شدهام و در مسیر نیستی پیش میروم، باید بپرسم که کجاست افسار و کجاست رکاب؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صبحست ساقیا می چون آفتاب کو
خاتون آب جامه ی آتش نقاب کو
چون لعل آبدار ز چشمم نمی رود
از جام لعل فام عقیق مذاب کو
درمانده ایم با دل غمخواره می کجاست
[...]
آن بزم عیش ساقی و جام شراب کو
و آن مستی محبت و آن اضطراب کو
گیرم که روی گل نگرم از هوای دوست
آن شیوه و کرشمه و ناز و عتاب کو
گلشن همان و مرغ همان شاخ گل همان
[...]
شبهای هجر خواب به چشم پر آب کو؟
یا خواب بخت چشم مرا بخت خواب کو؟
تا کی شب سیاه فراق آخر ای فلک
هنگام صبح و روشنی آفتاب کو؟
گیرم نپرسد از تو کس امروز جرم من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.