گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عرفی

اینک رسید وعده، گشاد نقاب کو

رفتیم تا دریچهٔ صبح، آفتاب کو

جامی کشیده محتسب و فتنه می کند

کو تازیانهٔ ادب، احتساب کو

خونم حلال بر تو ولی داور جزا

گر گویدم شهید که گشتی، جواب کو

کیفیت شباب هم از جنس کیمیاست

اینک شباب، نشئهٔ عهد شباب کو

تا لب به العطش نگشاییم و تن زنیم

آخر وجود آب ضرور است، آب کو

صد درد دل گذشت و شکر خندهٔ نکرد

هان ای زبان و دل گره، اضطراب کو

شرمش نظاره دشمن و شوقم نگاه دوست

دل پاره پاره شد ز کشاکش، نقاب کو

نور جمال دوست نگنجد در این نظر

کو دیده ای به حوصلهٔ آفتاب، کو

عرفی مگو که مستی و راه عدم دراز

اینک شدم سوار، عنان کو، رکاب کو

 
 
 
خواجوی کرمانی

صبحست ساقیا می چون آفتاب کو

خاتون آب جامه ی آتش نقاب کو

چون لعل آبدار ز چشمم نمی رود

از جام لعل فام عقیق مذاب کو

درمانده ایم با دل غمخواره می کجاست

[...]

اهلی شیرازی

آن بزم عیش ساقی و جام شراب کو

و آن مستی محبت و آن اضطراب کو

گیرم که روی گل نگرم از هوای دوست

آن شیوه و کرشمه و ناز و عتاب کو

گلشن همان و مرغ همان شاخ گل همان

[...]

سحاب اصفهانی

شب‌های هجر خواب به چشم پر آب کو؟

یا خواب بخت چشم مرا بخت خواب کو؟

تا کی شب سیاه فراق آخر ای فلک

هنگام صبح و روشنی آفتاب کو؟

گیرم نپرسد از تو کس امروز جرم من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه