دل ر ا چه می دهی که به دارالشفا بریم
این مرغ بسمل از دم تیغت کجا بریم
یاران مدد کنید که از وادی جنون
دیوانه دل گرفته به دارالشفا بریم
این مایه معصیت نه سزاوار بخشش است
در حشر انتظار شفاعت چرا بریم
این آبرو که صاف شراب خجالت است
صد ره به خاک ریخته، دیگر کجا بریم
ما تاب انفعال نداریم، جور بس
لازم شود، مباد که نام وفا بریم
همت ببین که وقت شبیخون احتیاج
امیدهای کشته به پیش دعا بریم
بازار دوستت به دو عالم کجا برند
جهدی کنیم و چشم و دل آشنا بریم
عرفی غمین مشو که فلک دادش آمدست
آمد که هر چه برده به یک نفس وا بریم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر جا که نام درد دل مبتلا بریم
رنگ اثر ز چهرة سعی دوا بریم
چون نبض خسته میجهد این جا دل مسیح
بیمار عشق را چه به دارالشّفا بریم!
اظهار درد بیشتر از درد میکشد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.