ما نقد را ز جمله به غماز داده ایم
در دام هر چه آمده پرواز داده ایم
بعد از هزار شکوه به غم دل نهند خلق
ما خویش را تسلی ز آغاز داده ایم
از بانگ طبل باز دل ما نمی رمد
ما کبک خود به چنگل شهباز داده ایم
مردم نهند در کف کوشش عنان خویش
ما دست خویش را به عنان باز داده ایم
ای وهم آبرو مده از کف، که بارها
الزام وسوسه به خرد باز داده ایم
عرفی به دوست کامی دشمن صبور نیست
این مژده اش به طالع ناساز داده ایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خود را به ناز آن بت طنّاز دادهایم
صد ملک دل به غارت یک ناز دادهایم
در راه عشق عافیت از ما مجو که ما
انجام را به مژدة آغاز دادهایم
دل را که آشیانة طاووس آرزوست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.