گنجور

 
عرفی

در ملک عشق هر که شهیدش نمی کنند

گفت و شنید ماتم و عیدش نمی کنند

یوسف وش آن که راست رود بهر فتح باب

محتاج التفات کلیدش نمی کنند

یا رب کجا بریم وفا را که این متاع

در کشور وجود خریدش نمی کنند

هر کس که های و هوی نکشید، اهل روزگار

گوش رضا به گفت و شنیدش نمی کنند

خونریز عشق بین که جگرگوشهٔ خلیل

آید به زیر تیغ و شهیدش نمی کنند

از نوحه مرد عرفی مجنون و اهل هوش

گوشی به نغمه های نَشیدش نمی کنند