کو عشق کاز شمایل عقلم جنون چکد
از گریه نوش ریزد و از خنده خون چکد
لب تشنگی ز ریشهٔ چشمم کشد برون
آن قطره های خون که ز ریش درون چکد
خوش دل بدانم ار بچکد خون دل ز چشم
دل خون خویش می خورد، از دیده خون چکد
دل نیست این درد فشان است و خون چکان
دردی ز درد جوشد و خونی ز خون چکد
عرفی نگویمت بچکان خون دل ز چشم
گر ننگ صبر نیست بهل تا برون چکد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خون شکایتم ز لب زخم چون چکد
ز آنجا که تیغ او نرسیدست خون چکد
نازم به سعی شوق که بی دست کوهکن
از تیشه زخم در جگر بیستون چکد
در جوشم آن چنان که ز چشم جراحتم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.