کو شورشی که صحبت شادی به هم خورد
غم خون دل بریزد و دل خون غم خورد
زهر غم تو گر بچکانم به کام خضر
آب حیات ریزد و خون عدم خورد
نازم به آن کرشمه که جای کباب و می
خون فرشته و دل مرغ حرم خورد
زخم زجاج دوست ندارد تراوشی
کو شیشهٔ دلی که به دیوار غم خورد
گر شرح کاوکاو غم او رقم کنم
دود از قلم برآید و مغز قلم خورد
می جوشدم ز هر سر مو چشمه چشمه خون
هر گه که دل به ذوق شهادت قسم خورد
نامش ز لوح همت عرفی به در نویس
آن تشنه کاب خضر ز جام کرم خورد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن را که غمگسار تو باشی چه غم خورد
و آن را که جان توئی چه دریغ عدم خورد
شادی به روی آنکه به روی تو جام می
از دست غم ستاند و بر یاد غم خورد
بر درگه تو ناله کسی را رسد که او
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.